جنگلی که صدای جیغش وحشت بر اندام همه می اندازد! + عکس
تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۷۷۲۹۶۱
جنگل همیشه یکی از جذابیت ترین جاذبه های طبیعی برای گردشگران به شمار می آید. اغلب افراد زمانی که حرف از گذراندن اوقات فراغت و تعطیلات میشود، ترجیح می دهند به جنگل بروند. اما همانطور که این جاذبه طبیعی می تواند حس خوب در افراد ایجاد کند، در برخی موارد هم باعث ترس و وحشت ممکن است بشود.
به گزارش برنا؛ تصور کنید همین که شب آغاز می شود و ماه در آسمان نمایان می شود، از درختان و زمین های جنگل صداهای عجیب و وحشتناک به گوشتان می رسد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
روستای سربرج یکی از توابع منطقه طرقبه در شهرستان مشهد به دلیل داشتن پدیده ای وحشتناک، جزء مناطقی است که سالانه گردشگران زیادی را به سمت خود جذب می کند. اما اینکه در اول جادهی این جنگل، بسیاری راه برگشت را انتخاب میکنند خود داستانی جدا دارد. روزها در این جنگل همه چیز کاملا عادی و آرام است. شبهنگام اما صدایی عجیب و وحشتناک از درختان این جنگل به گوش میرسد. صدایی شبیه سوت یا جیغ که به محض تاریک شدن هوا شنیده شده و تا سپیده دم ادامه دارد. شنیدن صدای جیغ در جنگل شاید یکی از ترسناک ترین اتفاقاتی باشد برای افرادی که تصمیم به اقامت شبانه در جنگل گرفته اند، بیافتد. جنگل سربرج مشهد یکی از پر رمز و رازترین جاذبه های طبیعی می باشد. فکر می کنید چرا درختان جنگل های مشهد جیغ می کشند؟ عده می گویند اجنه و شیاطینی در لابه لای درختان این جنگل زندانی شده اند که شب ها از درد ناله می کنند. اما آیا این گفته حقیقت دارد؟
برخی از ساکنین روستای سربرج، این صداهای وحشتناک را از ملخهایی میدانند که به این منطقه هجوم آورده و شبها در لا به لای درختان و همچنین علفزارهای اطراف آن پناه میبرند و سرود دست جمعی راه می اندازند، برخی نیز عواملی ناشناخته از جمله تغییرات آب وهوایی را دلیل به وجود آمدن این صداها عنوان کردهاند. صداهایی که از درختان این منطقه به گوش میرسد؛ هیچ شباهتی به صدای جیرجیرک یا بادهای موزون بین شاخ و برگ درختان ندارد. چرا که وقتی این صداها شنیده میشود، حتی برگ یک درخت هم به دلیل باد تکان نمیخورد.عده ای جنگل سربرج در مشهد را نفرین شده می دانند و می گویند که این جنگل محل زندگی اجنه و شیاطین است. به گفته آنها شب ها شیاطین و روح های نفرین شده در این جنگل ها پرسه می زنند و صدای های دلخراشی را از خود سر می دهند.
اما گفتنی است که هیچ پدیدهی غیر طبیعی(نظیر مشاهده شبه یا دیگر جانداران غیر طبیعی) در منطقه به چشم دیده نشده است. همچنین این جنگل در درهی رودخانهای که یکی از سرچشمههای سد طرق است قرار دارد که فصولی از سال خشک بود. اما از سالی که این صداها از جنگل شنیده میشود (۱۳۹۰)، آب رودخانه همچنان جاری و باقی است. همین امر باعث جلب توجه مردم و به تبع آن، ترس آنها از این پدیده شگفتانگیز شده است. وحشتی که میتواند گردشگران کنجکاو را به سوی خود جلب کند.
جنگل سربرج برای چه کسانی مناسب است؟
با توجه به شرایطی که در این جنگل حکم فرماست، سربرج برای کسانی که علاقمند به ماجراجویی و تجربه ترس در سفر هستند می توانند با کمپ زدن در این جنگل تجربه ای بی نظیری را برای به وجود بیاورند.
حال دیگر زمان آن رسیده تا پرده از راز این جنگل مخوف در استان مشهد برداشته شود:
آیا واقعا اجنه و شیاطین در لابه لای شاخه های درختان این جنگل زندگی می کنند؟ آیا این جنگل واقعا نفرین شده است؟ یا فرضیه هجوم ملخ ها حقیقت دارد؟
به منظور بازگشایی رمز و راز صداهای عجیب و غربی که در این جنگل با پدیدار شدن ماه به وجود می آمد اهالی روستای سر برج به همراه دهیار محل، ابراهیم عرب تصمیم گرفتند تا موضوع را با بخشدار منطقه در میان بگذارند. بخشداری این استان هم با شنیدن موضوع عجیب این جنگل تعدادی از کارشناسان خود را به جنگل سربرج اعزام نمود. با توجه به تحقیقاتی کارشناسان بر روی صداهای موجود در این جنگل انجام دادند دریافتند که این جیغ های ممتد ناشی از صدای جیرجیرک هایی است که در زبان محلی به آن (کز) می گویند. در واقع این جیرجیرک ها سال هایی که بارش باران فراوان باشد و رودخانه سربرج پرآب و خروشان باشد، به روستا حمله می کنند و در لابه لای درختان و گیاهان پنهان می شوند. ممکن است بر روی هر درخت نزدیک ۳ هزار جیرجیرک بنشیند. تمام این جیرجیرکها در حاشیهی دو کیلومتری رودخانه هستند و تعداد زیاد آنها باعث شده که آواز دسته جمعیشان مانند صدای جیغ و زوزه به نظر برسد. این جیرجیرکها تا ۴۰ روز زنده هستند و بعد از بین میروند.
منبع: خبرگزاری برنا
کلیدواژه: زمین جنگل مشهد جاذبه های طبیعی برج بارش باران جنگل مشهد جیرجیرک ها جنگل سربرج
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۷۷۲۹۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«آدرخش و رقص فانتومها» در نمایشگاه کتاب طنین میاندازد
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «آذرخش و رقص فانتومها» شامل خاطرات آزاده خلبان حسینعلی ذوالفقاری نوشته صادق وفایی بهتازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده و در سی و پنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه میشود.
اینکتاب پس از «بیگانه با ترس» و «شبح دوستداشتنی»، سومینکتابی است که صادق وفایی درباره خلبانان نیروی هوایی بهویژه خلبانان شکاری بمبافکن فانتوم F4 نوشته است.
حسینعلی ذوالفقاری متولد ۱۳۳۰ است که پس از ورود به نیروی هوایی، برای آموزش به آمریکا اعزام شد و پس از بازگشت به ایران، هواپیمای فانتوم را برای پرواز انتخاب کرد. ذوالفقاری یکی از خلبانان پایگاه سوم شکاری همدان بود که در دوران خدمت خود با خلبانان و اسطورههایی چون قاسم پورگلچین، محمود اسکندری، داریوش ندیمی، فرجالله براتپور، جلیل پوررضایی و … همراه و همنفس بوده است. او از چهرههایی چون شهید مصطفی چمران، شهید احمد کشوری و ابوالحسن بنیصدر نیز خاطراتی دارد.
اینخلبان پس از پیروزیهای مراحل مختلف عملیات بیتالمقدس که بهمرور باعث آزادسازی خرمشهر شدند، در روز ۱۸ اردیبهشت یعنی یکروز پس از بمباران موفق پل استراتژیک و شناور عراق روی اروندرود توسط محمود اسکندری، در ماموریت بمباران ۴ کیلومتر از جاده عقبنشینی نیروهای دشمن در جاده جفیر _ طلاییه، مورد اصابت پدافند زمین به هوا قرار گرفت و با محمدعلی اعظمی خلبان کابین عقب خود بهطور ناگهانی از هواپیما خارج شد و به اسارت دشمن درآمد. او با تحمل بیش از ۸ سال اسارت و بودن در جمع اسرای مفقودالاثر، شهریور ۱۳۶۹ به میهن بازگشت.
ذوالفقاری از بازگشت از دوران اسارت، در قامت خلبان مسافربری به خدمت پرداخت و چندسال پیش بازنشسته شد.
خاطرات امیر آزاده خلبان ذوالفقاری در «آذرخش و رقص فانتومها» در ۹ فصل تدوین شدهاند که عناوینشان به اینترتیب است: «اتاق بازجویی و آنزن نامحترم»، «در ایران اجکت نداریم!»، «پشت پیکر شهدا پناه گرفتهایم!»، «مبارزه با دیوارهای زندان»، «شیر حلال!»، «رقص باله فانتومها بین درهها»، «رویای آنبانوی رویپوشیده»، «نقشه فرار» و «برنمیگردید، زنده بمانید و بپرید بیرون!».
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم؛
* بعد از اچ ۳، عملیاتهای مهم ثامنالائمه، فتحالمبین و بیتالمقدس را داشتیم.
بله.
* که شما در پایان بیتالمقدس اسیر شدید. گفتید در بازجویی استخبارات وقتی نگهبان بالای سرتان به گردنتان ضربه میزد، چون قبلاً یک اجکت دیگر داشتید، درد شدیدی به گردنتان و ستون مهرهها هجوم آورد. فکر کنم الان به خاطره اولین اجکتتان رسیدهایم؛ زمستان ۱۳۵۹ پیش از آنکه در فروردین ۱۳۶۰ حمله به اچ۳ انجام شود.
بله. مربوط به بمباران العماره است که در مسیر برگشت از آن، اسکندری ناگهان سایت موشکهای عراقی که دزفول را بمباران میکردند، دید.
زدن العماره دوبار انجام شد. بار اول هشتفروندی بودیم با لیدری براتپور. اسکندری هم سابلیدر بود. ده روز بعد گفتند: «آنجا محل تجمع نیرو است. بروید بزنید!» طبق معمول، بمبهای خوشهای مال من بود. تمام بمبها را در ارتفاع دویستپایی میزدیم، ولی این را باید صدپا میرفتی بالا. وگرنه مسلح و فعال نمیشد.
در مرتبه دومی که رفتیم العماره را بزنیم، من چیزی از هدف و تجمع نیرو ندیدم. برای همین گفتم حیف است بمبهای گران خوشهای را که برای بیتالمال است، هدر بدهم. لاشه تانک و نفربر جلویمان بود. بههمینخاطر نزدیم و برگشتیم. سر همین عقیده بود که من ششبار با بمب برگشتم و نشستم.
* که خیلی کار خطرناکی است!
بله. بعضیها هم بودند که بمبهایشان را در مناطق پرتوپلا میزدند. نزدیک مرز ناگهان دیدم یکی از هواپیماها دارد با مسلسل جایی را میزند. صدایش در رادیو آمد. اسکندری بود: «بچهها هرکه هرچه دارد خالی کند اینجا. همانسایتی است که دزفول را میزند. کی بمب دارد؟» گفتم: «ذوالفقاریام جناب سرگرد! دارمتان!» گفت: «حسین، یاابوالفضل! همان سایت است! بزنش!» اینجا بود که حاجیات دیوانه شد. بمب و مهمات داشتم دیگر! اسکندری هم که گفته بود. دیگر حجت تمام بود. گفتم خدایا شکرت! چون افت داشت بمبهایم را نزده برگردم! ولی نمیخواستم بمبها را هدر بدهم و روی تانک سوخته مصرفشان کنم.
اینکتاب با ۲۳۶ صفحه و شمارگان هزار و ۲۵۰ نسخه منتشر شده است.
کد خبر 6093057 فاطمه میرزا جعفری